توضیحات
هستی و چیستی در مکتب صدرایی (تأملی نو در اصالت وجود و تفاسیر و ادلّه و نتایج آن)
کتاب حاضر، محصول جلسات متعددی است که در آن نویسنده به طرح بحث اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت در مکتب صدرایی، همراه با دیدگاه های خویش در این باره پرداخته است.
کتاب، مشتمل بر یک مقدمه و پنج فصل است. ترتیب فصول، دارای نظمی منطقی و نظاممند است.
در مقدمه، به بیان چارچوب کلی کتاب پرداخته شده و سپس به نکاتی پیرامون آن، اشاره شده است.
نویسنده در فصل نخست، از تفاسیر سهگانۀ اصالت وجود بحث میکند و سپس در انتساب آنها به حکمت متعالیه، به داوری مینشیند. هرکدام از این تفاسیر، نیازمند مقدماتی هستند که نگارنده، آنها را با وضوح و روشنی کامل تشریح کرده است.
حاصل تفسیر نخست، در دو رکن گزارش میشود: عینیت ماهیت و وجود در خارج و تحلیل عقلی واقعیت واحد بر دو چیز. ماهیت در خارج عین وجود است، درست همان گونه که فصل، عین جنس است و صفات باری تعالی عین ذات او و جسم تعلیمی، عین جسم طبیعی. عینیت وجود و ماهیت در خارج، مکرر، مورد تأیید ملاصدرا واقع شده است و بدین معناست که امر واقعی واحد، هم مصداق وجود است، هم مصداق ماهیت. بنابراین در خارج هم وجود واقعیت دارد و هم ماهیت، ولی واقعیت داشتن هر دو، به معنای دو واقعیت ممتاز از هم نیست، بلکه بدان معناست که این دو عین همند و به یک مصداق موجودند. در خارج، یک واقعیت بیشتر نیست، ولی همان واقعیت واحد، هم مصداق وجود است، هم مصداق ماهیت. اما عقل ما، این توانایی را دارد که این واحد خارجی را به دو امر وجود و هر امری غیر وجود (ماهیت) تحلیل نماید؛ یعنی در آن واقعیت واحد، حقایق متعدد تشخیص میدهد و آنها را از هم جدا میسازد و برای هرکدام از آنها، حکم خاصی را بار میکند. بنابراین، عقل، شیء واحد خارجی را به دو چیز تحلیل میکند و پس از تحلیل، بر هریک از این دو، جداگانه نظر میافکند و در صدد فهم حکم هریک برمیآید. عقل بر آن میرود که از میان این دو، آنچه اساس و پایه موجودیت و تحقق است، وجود است. وجود، موجود است و اسناد وجود بدان، اسنادی حقیقی است و نیز وجود، بذاته موجود است، اما ماهیت موجود است و اسناد وجود به آن، اسنادی حقیقی است، اما ماهیت وجود بذاته ندارد.
تفسیر دوم، بر این امر تکیه دارد که ماهیت، همان نفاد و پایانپذیری و حدّ وجود است. آنچه در خارج تحقق دارد و طارد عدم است، وجود است، اما ماهیت، صرفا عبارت است از حد وجود؛ یعنی نهایت و نفاد آن. در اینجاست که میتوان حیثیت تقییدیه نفادیه را یکی از اقسام سهگانه حیثیت تقییدیه بشمار آورد. این تفسیر، برخلاف تفسیر دوم، ماهیت را بهدقت عقلی موجود نمیداند. مفهوم ماهیت، منتزع از حد وجود محدود است.
تفسیر سوم، ماهیت را ظهور ذهنی وجود میداند. بر طبق این تفسیر، واقع عینی، یعنی آنچه در خارج تحقق دارد، عبارت از وجود است. پس وجود دارای اصالت است، ولی ماهیت خارجا نه عین وجود است و نه حد وجود، بلکه ظهور عقلی و ذهنی وجودهای محدود است. بدین معنا که هرکدام از وجودهای خارجی، فقط وجود است و دیگر هیچ؛ لیکن دستگاه علم حصولی ما، بدینگونه است که وقتی با هریک از این موجودات محدود روبهرو میشود و در صدد فهم آن برمیآید، متناسب با تعینات و حدود آن موجود، مفهومی در او نقش میبندد که آن را ماهیت مینامند؛ یعنی واقع خارجی، نوعی انعکاس در ظرف علم حصولی ما دارد که آن انعکاس، ماهیت است؛ بنابراین، در مقام نقادی، حکمت متعالیه و اصول آن، باید از تفاسیر مختلف آنها، آگاهی داشت. اخذ یک تفسیر و نقادی نمودن آن، آفتساز خواهد بود.
نویسنده بعد از گزارشی تحلیلی از این سه تفسیر پیشنهادی، تفسیر نخست را منطبقتر بر خود ملاصدرا و قابل دفاعتر و با مبانی فلسفی، سازگارتر دانسته است.
در فصل دوم، تفاوتهای تفاسیر سهگانه، ارائه میشود. در این فصل، شاهد بیستوشش تفاوت میان این تفاسیر هستیم. از جمله این تفاوتها میتوان بدین موارد اشاره نمود:
- بنا بر تفسیر نخست، برخلاف دو تفسیر دیگر، اسناد موجودیت و واقعیت به ماهیت خارجی، اسنادی حقیقی است.
- بنا بر تفسیر نخست، وجود، واسطه در ثبوت موجودیت و تحقق برای ماهیت موجوده است، ولی بنا بر تفاسیر دیگر، وجود، واسطه در عروض است.
- ماهیت بنا بر تفسیر نخست، معقول اول است؛ چنانکه وجود، معقول اول است. اما بنا بر دو تفسیر دیگر، ماهیت معقول ثانی است.
- اتحاد وجود و ماهیت، بنا بر تفسیر اول، بهنحو عینیت است و بنا بر تفسیر دوم، از باب اتحاد حد و محدود و بر پایه تفسیر سوم، اتحاد ذهنی و وهمی است.
- بنا بر تفسیر اول، در خارج، وجود زاید بر ماهیت نیست؛ بر پایه تفسیر دوم، وجود زاید بر ماهیت است؛ بنا بر تفسیر سوم، وجود، نه ماهیت است و نه زاید بر ماهیت.
نویسنده در نتیجهگیری نیز میگوید: تفاسیر مختلف اصالت وجود، صرفا از اختلاف تعبیر برنمیخیزد، بلکه فرقهای مهم فراوانی با هم دارند که در مباحث فلسفی تأثیرگذار است. درهرحال، اندیشیدن در این تفاوتها، گذشته از روشنتر ساختن هریک از تفاسیر، چهبسا میزان سازگاری هرکدام را با دیگر مباحث و مواضع فلسفی و نیز میزان قوت هر تفسیر را آفتابی کند. نویسنده تأکید دارد که این تفاوتها، از لوازم آن تفاسیر هستند؛ هرچند قائلان به آن تفاسیر، به این لوازم معتقد نباشند.
در فصل سوم، ادله موافقان اصالت وجود، گزارشی تحلیلی میشود. در این فصل، سه مقام از هم قابل تفکیک میباشد:
- نیازمندی یا بینیازی اصالت وجود از استدلال؛
- تمامیت هریک از ادلۀ اصالت وجود؛
- تطبیقپذیری تفاسیر اصالت وجود بر ادلّۀ آن.
نویسنده در مقام اول بحث، میگوید: به نظر میرسد، دستکم، بر اساس تفسیر نخست، تصور درست مسئلۀ اصالت وجود، برای تصدیق آن کافی است. اما سؤالی پیش میآید که اگر این مسئله بدیهی است، چرا برای اثبات آن استدلال میآورند؟ در جواب باید گفت که امر بینیاز از استدلال، خود بر دو قسم است: یک قسم اینکه علاوه بر اینکه نیازمند استدلال نیست، نمیتوان بر آن استدلال کرد و قسم دیگر، گرچه نیازی به استدلال ندارد، میتوان برای آن دلیل آورد. اصالت وجود از قسم دوم است.
در باب اثبات وجود، ابتدا هشت دلیل کتاب مشاعر، گزارشی تحلیلی میشود: استدلال از طریق تحقق امور غیر وجود، استدلال از طریق وجود ذهنی، استدلال از طریق صدق حمل شایع، استدلال از طریق موجودیت ماهیت، استدلال از طریق تشخص اشیا، استدلال از طریق عارض ماهیت بودن وجود، استدلال از طریق عینیت وجود فینفسه و وجود لغیره در اعراض و استدلال از طریق حرکت اشتدادی.
در ادامه بحث، بیستوهشت دلیل دیگر از سایر آثار حکمت متعالیه تشریح و تحلیل میگردد؛ دلایلی نظیر: استدلال از طریق امتناع تشکیک به اقدمیت در ماهیت؛ استدلال از طریق تمامیت برهان ترکب؛ استدلال از طریق توحید فعلی؛ استدلال از طریق خیریت وجود؛ استدلال از طریق نیاز ماهیت به موجود بالذات؛ استدلال از طریق تعلق علم حضوری به وجود و …
فصل چهارم، ادلۀ مخالفان اصالت وجود را بازخوانی میکند. در این فصل، بیست دلیل گزارش و نقادی میشود. نویسنده بعد از گزارش تحلیلی و دقیق دلایل مخالفان اصالت وجود، پاسخی برای هریک از آنها ارائه نموده است. برخی از ادلۀ مخالفان اصالت وجود، از این قرار است: استدلال از طریق لازم آمدن اشتراک لفظی وجود یا عدم اتصاف اشیاء به وجود یا تسلسل؛ استدلال از طریق عین حقیقت نبودن موجودیت وجود؛ استدلال از طریق لازم آمدن تسلسل در نسب؛ استدلال از طریق بطلان جوهر یا عرض بودن وجود و …
در فصل پنجم، فروع اصالت وجود گفته شده است. در این فصل، ثمرات قائل شدن به اصالت وجود تبیین میگردد. همچنین در این فصل، به نقادی برخی از فروعی که برای اصالت وجود برشمردهاند، پرداخته شده است. بهطور کلی، بیستوشش فرع در این فصل، برای اصالت وجود گزارش تحلیلی میشود. از جمله این فروع عبارتند از: تبیین واقعگرایی؛ تبیین حقیقی بودن علوم حقیقی؛ معقول ثانی نبودن وجود؛ تقدم وجود بر ماهیت در مقام واقع؛ عکسالحمل بودن قضایایی که محمولشان وجود است؛ افراد حقیقی داشتن مفهوم وجود؛ دو قسم بودن موجود: بالذات و بالعرض؛ تساوق وجود با شیئیت؛ امکان نفی ماهیت از واجب الوجود؛ بالذات موجود نبودن کلی طبیعی؛ وجود ذهنی نداشتن وجود و …