توضیحات
لطائف العرفان (حاج محمد علی حکیم)
مفهوم شناسی علم عرفان و تبیین موضوعات و مسائل مهم آن در قلمرو نظر و عمل با استناد به آیات قرآن کریم و روایات ائمه اطهار (ع) است.
مردی که میشناخت؛ ولی خود ناشناخته بود
میرزا محمد علی حکیم شیرازی عارفی وارسته و نیکو سرشت بود که در علوم رسمی مربوط به جهان اسلام مهارت داشت و صاحب نظر به شمار میآمد. صرف و نحو، معانی و بیان، فقه و علم اصول فقه را به خوبی فرا گرفته بود و به درستی از عهده تدریس و بیان این علوم بر میآمد. در منطق و فلسفه اسلامی به ویژه اندیشههای صدرالمتألهین زحمت بسیار کشیده بود و به ظرافتهای فکری و نکتههای لطیفی که در آثار این فیلسوف الهی وجود دارد اشاره میکرد و آنها را آشکار میساخت.
میرزا محمد علی حکیم در ریاضیات نیز دست داشت، ولی از آشنایی خود با این علم کمتر سخن میگفت. او در علم حدیث و تفسیر و تأویل عرفانی آیات قرآن کریم از توانایی ویژه ای برخوردار بود و هرگاه حدیثی از معصوم یا آیه ای از قرآن مطرح میشد، در ارتباط با آن، نکته عرفانی لطیفی را بیان میکرد.
حضور ذهن و حافظهاش در مورد آنچه در آثار اسلامی مطرح شده شگفت انگیز مینمود. زمانی که مسئلهای در هر یک از علوم اسلامی از سوی کسی مطرح میگشت، او بی درنگ وارد بحث و گفتگو میشد و به گونهای سخن میگفت که گویی لحظهای قبل به مطالعه و بررسی آن مسئله پرداخته است. این حضور ذهن را باید نتیجه و دستاورد تأملات پی در پی و شبانه روزی او در مسائل مختلف به شمار آورد.
او اهل تدبر و تأمل بود و همواره با فکر و ذکر زندگی میکرد. در انجام احکام شریعت کوشا بود و اگر ادعا کنیم که قائم الليل و صائم النهار بود، گزاف سخن نگفتهایم. دوام ذکر و فکر و تقید به احکام شرع به او صفا و روشنایی داده بود و بر اثر همین صفای باطنی به آسانی میتوانست به ژرفای سخنان اولیا و اهل سلوک دست یابد. آنچه او آن را از یافتههای شب های ذکر و فکر خود میدانست، از نوع چیزهایی نبود که بسیاری از مدعیان کشف و شهود از آن سخن میگویند.
تاکنون شنیده نشده است که مدعیان کشف، به مطلبی حکمی دست یافته باشند و یا از عهده حل مسئلهای عقلی بر آمده باشند؛ بلکه مدعیان کشف و شهود بیش از هر چیز دیگری از امور محسوس یا نزدیک به محسوس سخن میگویند. البته این گونه امور میتواند از آثار قوه وهم یا نیروی خیال باشند. به همین دلیل میتوان گفت آنچه مدعیان کشف و شهود ابراز میدارند اگر با موازین عقل صریح سازگار نباشد، دارای اعتبار نیست. آنچه برای اشخاص با بصیرت کشف میشود، همواره معقول است و با موازین خرد سازگار.
میرزا محمد على حكیم بیشتر اوقات درباره مسائل عرفانی سخن میگفت و با آثار عرفا و کلمات اولیاء آشنا بود؛ ولی در برخی موارد تعبیر تازه داشت و یک مسئله مهم عرفانی را با سبک و اسلوب ویژه خود مطرح میکرد.
یکی از مسائل عمده و بنیادی که در این کتاب مطرح شده این است که به مقتضای آنچه در آیات و روایات آمده است مقام وصول، و رسیدن به یقین جز از طریق تزكيه، مجاهدت [با نفس] و مصاحبت با اولیاء الهی حاصل نمیشود. دانشهای رسمی که به صرف خواندن و شنیدن به دست میآید در رسیدن انسان به مقام یقین و اطمینان نقش عمده و قابل ملاحظهای ندارد. این مسئله با صراحت در قرآن کریم مطرح گشته و گفته شده است: «واعبد ربّك حتى يأتيك اليقين». در این آیه به طور آشکار رسیدن به مقام یقین و اطمینان نتیجه عبادت پروردگار معرفی شده است.
برخی از کجاندیشان که به ژرفای معنای این آیه دست نیافتهاند، گمان کردهاند که وقتی انسان به مقام يقين نائل می شود عبادت از او برداشته میشود و دیگر نیازمند عمل به اوامر پروردگار نیست، در حالی که این آیه شریفه از ارتباط و تلازم میان «عبادت پروردگار» و «رسیدن به مقام یقین» سخن میگوید.
معنای آیه این است که رسیدن به مسبب بدون تحصيل سبب امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر میتوان گفت در این آیه به رابطه محکم و خلل ناپذیر میان سبب و مسبب اشاره شده و دست یافتن به مسبب بدون فراهم آوردن سبب امکان ناپذیر شناخته شده است. همانگونه که میان عبادت پروردگار و حصول یقین و اطمینان نسبت به رضوان حق تبارک و تعالی رابطه و تلازم وجود دارد، میان جهد و کوشیدن در راه حق تبارک و تعالی و هدایت الهی برای شخص کوشش کننده نیز ملازمه و ارتباط هست.
خداوند سبحان در این باب فرموده است: «و الذين جهدوا فينا لنهدینهم سبلنا. در این آیه هدایت الهی، نتیجه مجاهده و کوشش بی دریغ در راه حق تبارک و تعالی دانسته شده است. تأمل دقیق در معنای این آیه نشان میدهد که این حق است که راه حق را روشن و آشکار میسازد و مادام که انسان حق را نشناسد آفرینش حق را نمیشناسد.
به عبارت دیگر مادام که انسان با حق تبارک و تعالی مأنوس نباشد، با آثار و افعال او آشنا نخواهد شد. معنای این سخن آن است حق را باید به حق شناخت و غیر حق هرگز نمیتواند نشان حق باشد. بسیاری از متألهان بزرگ بر این مطلب تأکید کردهاند، حتی فلاسفه الهی نیز با مطرح ساختن برهان صدیقین به این مسئله نزدیک شدهاند.
میرزا محمد علی حکیم در زمره گروه اول از اهل معرفت قرار دارد و به سختی معتقد است مادام که انسان به یکی از اولیاء خداوند دسترسی نداشته باشد نمیتواند به سر منزل مقصود واصل گردد. بسیاری از مسائل کتاب لطائف العرفان حول همین مسئله تنظیم شده است. او در گفتگوهای شفاهی خود نیز همواره بر این مسئله تأکید داشت.
این حکیم عارف زندگی شگفت انگیزی داشت. شگفتی زندگی او در این بود که آنچه در نظر مردم ظاهربین و سطحی نگر، بزرگ میآمد، در نظر او کوچک و حقیر مینمود و شاه و گدا را یکسان میدید. همواره در حال تأمل و تدبر بود و از مراقبه غافل نمیشد. با این همه برای بحث و گفتگوی علمی و فلسفی آمادگی کامل داشت و با حرارت هر چه بیشتر وارد گفتگو میشد. از پاسخ گفتن به پرسش هیچ کس امتناع نمیکرد. برایش مهم نبود که پرسش کننده چه کسی است و در چه مرتبه علمی ای قرار دارد.
گاهی برخی اشخاص که از جهت علمی در سطح بسیار پایینی بودند به حکم اینکه، از ادراک درست سخنان عارفانه آن حکیم ناتوان بودند، از طریق ادب خارج میشدند و حرفهای سخیف و ناصواب بر زبان میآوردند، ولی این مرد بزرگ به بی ادبی آنها اعتنا نمیکرد و همچنان استوار برای روشن کردن ذهن این گونه اشخاص کوشش میکرد.
مقام حکمی و عرفانی این حکیم عالی مقام آنچنان که شایسته است شناخته نشده است. این امر گرچه باعث تأسف است اما چندان عجیب هم نیست؛ زیرا بسیاری از عرفای بزرگ و عالی مقام در این عالم بودهاند که هیچ نام و نشانی از آنها در دست نیست. مردان حق چنین بودهاند و چنین نیز خواهند بود. عارف شاعر به همین معنا اشاره دارد:
آنجا در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست در قید نام ماند اگر از نشان گذشت
عنقاء مغرب مرغی افسانهای است که در میان گونههای پرندگان نشانهای از آن در دست نیست، ولی نام آن بر سر زبانهاست. شاعر عارف می گوید: عنقا هنوز به تجرد کامل نرسیده است، زیرا اگر نشان ندارد در قید نام باقی مانده است و همین قید خود مانع از تجرد کامل است.
اصل کتاب لطائف العرفان به زبان عربی نوشته شده و از آنجا که نویسنده گاه در حالات مجذوبانهای به سر میبرده، گویا در نوشتار او نیز تاثیر داشته و قواعد نگارش و ترتیب و نظم آن چنان که معمول است رعایت نشده است. کتاب شامل یک مقدمه و هجده لطیفه و یک خاتمه است. وی از شاگردان سید الحکماء، سید علی کازرونی بود و کتاب فصوص الحکم را از محضر ایشان فراگرفته و بعدها خود بر مسند تدریس درس حکمت در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران نشست. او برای درک و جذب مسائل عرفانی، ریاضتهای سختی را متحمل میشد و بیشتر ایام سال روزه همراه با ترک حیوانی داشت.
مترجم که به خوبی توانسته از عهده این کار سخت برآید در مقدمه از سختیهای ترجمه گفته است: متنی مغلق، سنگین و سرشار از اصطلاحات فنی و تخصصی فلسفی و عرفانی که از نظر نگارش عربی گاه قواعد و انسجام آن به نیکی رعایت نشده بود؛ بدون هیچ عنوان و پاراگرافبندی مشخص مترجم را در برابر انبوهی از فراز و نشیبها قرار میداد، اما حجم انبوه و متراکم معارف و لطایف عرفانی که با این کثرت به ندرت در یک کتاب مشاهده میشود.
مقدمه استاد محمد خواجوی که سالها از محضر نویسنده بهره برده از دیگر امتیازات این چاپ است. استاد خواجوی اشارات بسیار جالبی در باب سیر و سلوک علمی و عملی نویسنده ارائه کرده است که در نوع خود بسیار جالب و خواندنی است.