توضیحات
سیر سالک (عرفان عملی و رسیدن به خدای متعال)
کتاب حاضر در عرفان عملی و رسیدن به خدای واحد و احد است. سببش آن بود که جمعی از برادران دینی و دوستان معرفت الهی و چشندگان شهد ولایی تکراراً از حقیر بی چیز خواستار نوشتن مطالبی در سیر و سلوک انسانی و معرفت الهی با بیانی ساده شدند و رد خواستۀ برادران دینی روا نبود، از این رو با خواست خداوند علیم قبول افتاد.
خدای واحد و احد یکتا وجود هستی و حقیقت عالم است و هر چه هست همه ظهورات آن یگانه حقیقتند و اشرف این مظاهر و خلایق، آدم است. خدای عالم توانا، انسان و همۀ موجودات را با حرکت ایجادی، ظهوری از خود ظاهر و نمایان ساخته است و در کتاب آسمانی آمده است: «انّا للّٰه و انا الیه راجعون»؛ ما از خدا هستیم و به خدا رجوع میکنیم. همه از خداوند یگانه نازل و ظاهر گشتهاند، عالم به علم پیش آمدهاند و عالم به عالم پیش میروند تا به خدای خود برسند. خدای تبارک و تعالی همیشه در کار و حرکت است؛ کارش کار خدایی و حرکتش، حرکت وجودی، ایجادی است. «کلُ یوم هو فی شأن» وقتی خدا که اصل بشر است همیشه در حرکت و کار است، انسان نیز همیشه در حرکت و کار است. انسان دارای دو حرکت است. حرکت نزولی و حرکت صعودی. «انّا للّٰه»، بیان حرکت نزولی «و انا الیه راجعون»، بیان حرکت صعودی است. از علم حق ظاهر گشته به عالم آمده تا به ماده و دنیا رسیده؛ از این عالم صعود میکند و بالا میرود تا به خدایش برسد و اگر بخواهد سیر الی اللّٰه داشته باشد، بالا رو و به خدای برسد، لازم است از خواب غفلت این عالم بیدار گردد و به سوی کمال و کمال مطلق سیر کند.
اما طریق سیر و سلوک چگونه است! جناب خواجه عبد اللّٰه آن مرد بزرگ، در کتاب منازل السّائرین، برای طلاب و برای سفر صعودی و رسیدن به خدای تعالی، روش سیری را ترسیم کرده که دارای منازل صد گانه است. حقیر بی چیز نیز به روش ایشان در کتاب حاضر، منازل را برای عموم مردم به زبان فارسی به ترتیب خاصی چیده است؛ منزل نخست بیداری و منزل نهایی توحید است. بعد از مقدمهای جامع وارد بخشها میشویم. کلاً کتاب دارای ده بخش و هر بخش دارای ده منزل است؛ نخست بخش بدایات و اولین منزل، منزل یقظه و بیداری میباشد. در صدر هر منزل آیه ای با مناسبت آن منزل آمده است؛ منزل معنا شده، سپس آن آیه معنا شده، بعد از آن، آن منزل درجهبندی شده و هر درجۀ آن بیان شده است.
علمی را که انسان در این مقام وارد میشود علم عرفان است؛ علم عرفان برترین علم است، چرا! که عظمت و ارزش هر علم به موضوع آن علم است و موضوع علم عرفان حضرت حق است.
علم عرفان بر دو قسم است. عرفان نظری و عرفان عملی. در عرفان نظری سالک به خدای یگانه معرفت پیدا میکند، با نظر او را میشناسد، خود را نمیبیند فقط او را میبیند. در عرفان عملی، آنچه شایستۀ قرب و رسیدن به حضرت حق است انجام میدهد؛ نظر و اعتقاد خود را در عمل پیاده میکند، عرفان خود را به عمل میگیرد، اعتقاد و عملش همراه میگردند و در نهایت به این جا میرسد که یک خداست و خدایی میکند و خوب خدایی میکند و غیر از او چیزی وجود ندارد، فقط اوست. پس موضوع عرفان حق است، مبادی آن ترک از هر چیز است و غایت آن کمال است، آن هم نه کمال نفس، بلکه کمال مطلق و خدای متعال.
سالکی که میخواهد سیر الی اللّٰه کند و خود را به کمال مطلق و خدای تبارک و تعالی برساند، لازم است ده بخش و صد منزل معرفت و معروف را طی نماید: ابتدا از خواب غفلت بیدار گردد و به راه بیفتد، سپس توبه کند و وارد محاسبه شود، با حساب رسی مینگرد کم آورده است، وارد منزل انابه شده و به درگاه الهی کرنش کرده و وارد منزل تفکر شود، در حال فکر به منزل تذکر میرسد و در این منزل ذکر مطلوب میگوید، اما ضعیف است، اعتصام پیدا میکند آن هم با ریاضت به سوی کمال میرود، اما در این ره صدای دل خود را میشنود که او به سوی بالا دعوت میشود.
هنگامی که سالک بخش اول و منازل مقدماتی را طی نمود به بخش دوم و ابواب میرسد. درگاه الهی باز است، او بسته میبیند، از این رو محزون میشود؛ خوف آن دارد که در به رویش باز نگردد. شوق باز شدن آن را دارد. به منزل خشوع میرسد و سر به زیر دارد. سپس به منزل اخبات رسیده با امیدواری به منزل زهد میرسد، در این منزل از مال حلال هم استفاده نمیکند، چرا که این منزل ورع باشد و ورع زهد کامل است. پیش میرود تا به منزل تبتل میرسد و از غیر خدا میبرد و جز خدا نمیبیند، به رجا میرسد با امید رحمت رغبت و میل به حق دارد، با میل و رغبت پیش میرود، درها را به روی خود باز میبیند.
سالک به این جا که رسید به بخش سوم و معاملات میرسد؛ یعنی وقتی وارد درگاه گشت، با صاحب درگاه و خدای خوب وارد معامله میشود. اول منزل این بخش رعایت است. حد خود حقوق الهی را مراعات میکند و مراقبت دارد؛ مراقب خداوند است تا ببیند او چه میکند. به منزل حرمت میرسد و حریم خدا را نگاه میدارد. آن هم با اخلاص پیش میرود و هر چه میکند خالص برای خداست. به منزل تهذیب میرسد و خود را از آلودگی ها پاک میسازد و در این کار استقامت دارد. با توکل آن چه دارد واگذار به خدا میکند و تسلیم حق است و هر چه را از معاملۀ با خدا به دست آورده است همه را تسلیم حق میکند.
سالک به بخش اخلاق میرسد، به جهت آن که با خدا معامله میکند به تسلیم میرسد و تسلیم اسلام است، نتیجۀ معامله با خدا، رسیدن به اخلاق خدایی است. حال منزل اول این بخش صبر است، همان طور که خدای بزرگ صبر بسیار والایی دارد، سالک نیز با کمال صبر به رضا میرسد و از هر جهت از خدایش راضی میباشد و شکر رضا را دارد؛ به این مرتبه که رسید به منزل حیا میرسد. از خدا حیا دارد تا درخواستی کند، با آرامش نفس به منزل صدق میرسد و میتواند ایثار کند؛ با ایثار مالی را که در دست دارد به خلق خدا میدهد، چرا که خُلق خدایی دارد و به بندگان خدا ایثار میکند آن هم با تواضع. برای خدا کوچکی خلق میکند آن هم با فتوت و جوانمردی به منزل انبساط میرسد، گشادهدلی و گشادهرویی دارد.
سالک در این مقام به اصل میرسد، به سبب آن که تا این جا چهل منزل به سوی دوست طی کرده و چهل، عدد اصلی است. در این مقام تمام قوا در اختیار اصل و قلب است، حال در مقام قلب به قصد میرسد و قصد خدا دارد و قصدش صادق است. با این حال که پیش میرود به سبب عزم، قصدش محقق میشود، به اراده میرسد و در دل ارادۀ رسیدن به قرب محبوب دارد. در قرب محبوب ادب مَعَ اللّٰه دارد؛ پیش میرود تا به منزل یقین و حق الیقین میرسد. با یقین انس میگیرد و متذکر میشود، قلبش به ذکر معشوق حرکت میکند، محو محبوب گشته و به فقر میرسد. فقر خود را با غنای معبود میبیند، او غنای ذاتی دارد و غیر او اگر چیزی هست فقر محض است و آن که غنای محض است مراد اوست.
حال که به مراد رسیده به بخش اودیه میرسد. سخت ترین منزل برای سالک، اودیه باشد. او در اودیه بلاپیچ شده و با بلا پخته میشود. «اَلْبَلٰاءُ لِلْوِلٰاء» زمانی که سالک پخته شد حبّش زیاد میشود و به احسان میرسد، با احسان به منزل علم رسیده، هنگامیکه باطن یابی آن کرد به حکمت میرسد؛ حکمت موهبت الهی است. با دقتِ در آن بصیرت حاصل میشود، در این منزل عقلش منور میگردد، چون دارای بصیرت است و باطنبین شده است. با سرعت فَرَسْ وار وارد منزل فراست میشود و به مقام تعظیم نزدیک میگردد. وقتی عظمت ظاهر گشت به او الهام میشود، هنگامیکه به این مقام رسید به منزل سکینه رسیده است، به این منزل که رسید طمأنینه پیدا میکند و به مقام همت میرسد، همت کرده و اودیه را به آخر میرساند.
سالک اودیه را که به پایان رسانید به حال میآید و به بخش احوال میرسد، در اودیه فعالیت شدید داشته، حرارت فراوانی را داراست، به منزل محبت میرسد و محبت شدیدی به محبوبش خدای دوست داشتنی دارد. این حرارت عامل غیرت است، غیر نمیبیند، برای آن که غیری نیست، شوق به محبوب دارد و مشتاق لِقٰاءُ اللّٰه است، لازم است ریاضت بکشد و به اضطراب میافتد؛ به منزل قلق میرسد، قلق تحریک شوق شدید است. سالک در این مقام تشنۀ دیدن محبوب است. وجد بر او غلبه میکند؛ در منزل وجد لازم است مواظب باشد که نماند و یا سقوط نکند. سالک به این جا که رسید بُهْت زده میشود، چرا که منزل دهش است، حیران میگردد. دهشت حال عالی باشد ولی یک لحظه است؛ وقتی این حالت زیاد شد به منزل هیمان میرسد و جای آشفتگی است، چرا که روشنی نور حق را میبیند او را برق میگیرد و این جا منزل برق است. خداوند با آن نور، او را به سوی خود میخواند، ذوق او را میگیرد و منزل ذوق است. این ذوق ظهور حب است. این ذوق چاشنی ولایت است.
سالک زمانی که ذائقۀ خدایی در خود مشاهده کرد، ولّی اللّٰه است، با برق ذوق انوار ولایت روشن میگردد و با آن برق به راه میافتد. سالک در این مقام با ذوق ولایت را میچشد و به حریم ولایت رسیده است و دارای روح ولایت است. ولایت بسیار سنگین و عزیز الوجود است به سبب آن که انفجار نور است. سالک به این جا که رسید به بخش ولایت رسیده است. ولایت شکوفۀ توحید و ظهور حضرت عشق است. حضرت امیر مؤمنان صاحب ولایت، خمسۀ طیبه لُب ولایت، حضرت زهرا لُبِ لُبِ ولایت و امام مهدی قائم سلام اللّٰه تعالی و صلواته علیه و علیهم ختم ولایت حیدری میباشند، شیعه نیز نازلۀ ولایت خاصه است. در بخش ولایت منزل اول لحظ است.
تا این جا رؤیت سالک، صفاتی بود، در این جا ذاتی میباشد؛ یک لحظه ذات را میبیند. وقت بیش از لحظ است؛ در منزل وقت خدا را بیش از لحظهای مشاهده میکند. با آن لحظه و این وقت دیدن خداوند نسیمی از بالا به او میوزد و صافی میشود و به منزل صفا میرسد، صفا خلوص و موهبت الهی است. هنگامی که با صفا وصل گردید خوفِ انقطاع ندارد، او را سرور فرا میگیرد و این سرور رحمانی است. سِّر بالا میرود و متنفس او محبوب تعالی است. درست است در اینجا منزل نَفَس است اما نَفَسُ الرَّحْمٰن است؛ در منزل نَفَس است و تنها است، تنها که بود غریب است. سالک غریب طالب و مطلوب را یکی میبیند و از ساحل خود دور میشود، از این رو غرق میشود، غریق کسی است که از ساحل دور شده و دیگر به ساحل بر نمیگردد، وقتی بر نگشت غایب است. در منزل غیبت که قرار گرفت، چیزی از غیریت در دل او نیست. به این جا که رسید منزل تمکن است، در مقام تمکن جا دارد و دارای حکم است لذا آماده دستگیری میشود.
هنگامی که سالک میوۀ ولایت را چید به حقایق میرسد و اول بخش حقایق است. نخستین منزل این بخش مکاشفه است. سالک در این منزل محبوب خود را با چشم عیان میبیند. در منزل مشاهده با چشم قلب میبیند. در منزل معاینه با چشم روح میبیند و با چشم روح ذات اقدس الهی را مشاهده میکند. سالک در این مقام به حیات میرسد و حیاتش حیات حق است، لذا تمام وجودش برای خداست. به این مقام که رسید منزل قبض است و ممکن است خداوند او را برای خود انتخاب کند؛ منزل مشکلی است. بعد از آن منزل بسط است و خداوند او را باز میکند. وقتی اقتدار خود را دید مست میشود، منزل سُکر است مستی از حرارت و حب است؛ میخواهد خود را به ذات اقدس برساند، حیران ذات است؛ میخواهد به پیش رود نمیشود. هشیار میشود و این جا منزل صحو است. چیزی را از خود نمیداند، اگر هم بداند میخواهد اتصال به حق داشته باشد، این جا منزل اتصال است، وقتی اتصال، اتصال شهودی وجودی است از خودیت خالص میشود، چون خلاص شد به منزل انفصال رسیده است، این منزل را پیش میرود تا به نهایات برسد. بخش نهایات میوه و ثمرۀ سلوک سالک است.
سالک لازم است سیر ولایی و حقایق ربوبی را نیز داشته باشد. اولین منزل بخش نهایات منزل معرفت است، معرفت، ادراک و وصول است، وقتی مقام معرفت باشد حضرت دوست را بدون هیچ گونه حجابی میبیند، وقتی دید خودش فانی میگردد. فنا مردن و هلاکت نیست، فنا آن است که سالک باشد و نباشد. این جا منزل فنا است سالک در منزل فنا فانی فِی اللّٰه میشود و جز خدا نمیبیند، وقتی خودش را ندید، فقط خدا را دید این منزل بقاست؛ اگر سالک به بقاءُ اللّٰه باقی است، حال به حقیقت و به تحقق حق میرسد و این منزل تحقیق است. سالک به حق که رسید حق میشود، مردم با دیدن او به مشکل میافتند که این حق است یا خلق؛ این جا منزل تلبیس است. تلبیس یعنی پنهان کردن، عارف در این جا تلبیس میکند، حق را در خلق پنهان میکند، صفات خدایی را به خلق نسبت میدهد، آن هم برای هدایت خلق. تلبیس مانند برخورد جناب بهلول با هارون الرشید. زمانی که تلبیس عارف تمام شد خودش را نمیبیند فقط خدا را میبیند که او هست و او وجود است. در منزل وجود بالا میرود و به وجود میرسد، وقتی رسید میبیند غیر از یک وجود نیست؛ وجود، حقیقت، هستی و هر چه هست یک وجود است و بس، دو ندارد، تکرار، شریک، تعدد، کثرت، مثل و مانند ندارد، هر چه هست همه مظاهر حضرت وجود اقدس میباشند.
عارف در سیر الی اللّٰه بالا میرود یک وجود میبیند و بالاتر میرود آن حضرتِ وجود را برهنه میبیند؛ این منزل تجرید است؛ عارف به این جا که رسید هرچه دارد از خود جدا کند، هر چه علم، کمال، صفات، افعال، بدن، تن، اعضا و …، هر چه متعلق به اوست زمین گذارد و از خود نداند، وقتی خود را تجرید کرد به منزل تفرید میرسد. سالک و عارف وقتی به منزل تفرید رسید فقط خدا میبیند، لیکن خدای تعالی خالق است و خالق بدون خلق نباشد، در عمق سیر خویش خالق و مخلوق میبیند. این منزل جمع است. عارف هم خالق میبیند هم مخلوق ولی خالق و مخلوق را دو نمیبیند. خالق و مخلوق یک حقیقت است و مخلوق تنزیل، فعل و ظهور خالق است؛ به سبب آن که از جمع بوی تعدد و دوئیت میآید. عارف به سیر خود ادامه میدهد تا از هر جهت به یک برسد و این منزل توحید است.
آخرین منزل سیر الی اللّٰه تعالی توحید است، سنگین ترین مقام، توحید است. توحید ذاتی تمام هستی است، از خالق تا مخلوق همه توحید دارند. توحید نهایت سیر و سلوک عارف است. توحید دارای مراتب فراوانی است و مؤمن میتواند از این راه بالا رود تا به ذات اقدس حضرت حق برسد، وقتی این مقام را زیارت کرد به توحید رسیده است. توحید بسیار گسترده است، اقسامی دارد، مراتبی دارد، مراحلی دارد و مقاماتی دارد و همه گسترده اند، وارد نمیشویم، اما مقامات را با اشارهای زیارت میکنیم و میگذریم.
توحید سه مقام دارد: نخست توحید فعلی، دوم توحید صفاتی، سوم توحید ذاتی. هر کدام بحث گسترده و سنگینی دارند. پس یک سالک و عارف میتواند به دستوری که در کتاب داده شده از منزل اول شروع و به منزل آخر ختم نماید و خود را به کمال مطلق و به خدا و توحید سه گانه ی او برساند.
آن چه تا به این جا آوردیم عرفان محبین بود، ولی محبوبین چنین سیر و سفر و چنین منازلی را ندارند، آنان همیشه در محضر حق متعال هستند.
این چند صفحه خلاص، اشاراتی است از مطالب سه جلد کتاب حاضر. امید است علاقهمندان مطالب دقیق عرفانی، به متن کتاب رجوع کرده و به مقصود خود برسند.