توضیحات
ترجمه و متن رسائل عبدالقادر گیلانی
محیی الدین عبدالقادر بن ابیصالح موسی بن عبدالله بن یحیی جنگیدوست گیلانی در اول ماه رمضان سال ۴۷۱ هـ.ق در گیلان زاده شد. شیخ عبدالقادر علوم مقدماتی را نزد ابو ذکریای تبریزی فرا گرفت و در سال ۴۸۸ هـ.ق وطن خود را به قصد بغداد ترک کرد. وی در شهر بغداد نزد اساتید مسلّم از جمله ابوبکر محمد بن احمد ابوطالب بن یوسف علوم زمان را فرا گرفت و سپس به حلقه شاگردی علی بن ابی سعد مخزومی عارف بزرگ پیوست و به تکمیل معلومات پرداخت. پس از چندی در مدرسه مخزومی، جانشین استاد گردید و به وعظ و ارشاد پرداخت. دیری نگذشت که آوازه زهد و تقوای او به همه جا رسید. مردم از همه نقـاط به زیارتش میشتافتند و نصائح وی را به جان و دل میپذیرفتند. ایستادگی وی در ریاضت تن و خوار داشتن نفس به استواری کوه طعنه میزند. روزۀ چهل روزه میگرفت و سالها تن به بستر نمیسپرد و راه خواب بر چشم میبست.
آثار او غالباً خلاصه و زبدۀ مجالس او را در بر دارد و مشحون از مسائل مربوط به سنت و آداب دینی است. در این مجالس گوینده بیشتر همچون یک واعظ جلوه دارد تا یک صوفی و البته به ندرت از اصطلاحات صوفیه بهره میگیرد.
این کتاب دربردارندۀ متن و ترجمۀ چهار رساله به نامهای رسالة فی الاسماء العظیمه للطریق الی الله، رسالۀ نوریه، رسالۀ غوثیه و حلاجنامه از رسائل شیخ عبدالقادر گیلانی است. سه رسالۀ اول به عربی بوده و رسالۀ آخر به فارسی است.
شیخ عبدالقادر گیلانی در رسالۀ اول میگوید: بدان که در طریقت ما سیزده اسم وجود دارد. هفت اسم اصلی و شش اسم فرعی. هفت اسم اصلی برای هفت نفس است و برای هر اسمی عددی است که هر کدام از آنها ذکری دارد که باید خوانده شود و سالک از اسمی به اسم دیگر منتقل نمیشود مگر آنکه مستحق آن اسم باشد و نشانهاش برای او آشکارا گردد. پس برای هر نفسی، منزلتی با نشانه و رنگ معلومی وجود دارد.
بعد از بیان اسمای هفتگانۀ اصلی به بیان شش اسم فرعی پرداخته که به ترتیب عبارتند از: حق، قهار، قیوم، وهاب، مهیمن و باسط که جمعا سیزده اسم میشود که اسم اعظم الهی در این نامهای بزرگ نهفته است. سپس به بیان انواع ذکر پرداخته و میگوید: ذکر زبان، لقلقه است و ذکر قلب، وسوسه است و ذکر روح مشاهده است و ذکر سرّ معاینه و ذکر خفی مغایبه است.
در دنبالۀ مطلب، چگونگی دریافت عهد بیعت در طریقت قادریه طرح میشود که به نظر میرسد این ادامه از مطالب شیخ نباشد و دیگر ارادتمندان به آن افزودهاند. سپس در ادامه، شیخ در بیان خلوت و احتیاج مرید به خلوت و فواید آن سخن رانده است و از شروط آداب خلوت میگوید.
رسالۀ نوریه به عربی است که دربردارندۀ مواعظی است که شیخ عبدالقادر آن را با خطاب «ای پسر» بیان میدارد. این پندها و نصیحتها در مضامینی بسیار بلند و موضوعات متنوع و گوناگون بیان شده است.
رسالۀ بعدی رسالۀ غوثیه است. این رساله خطاب حضرت خداوندی به شیخ عبدالقادر است که او به لقب «غوث اعظم» میخواند. دربردارندۀ واردات و مکاشفات او است که بیشتر حالت سؤال و جواب و مناظره را دارد.
آخرین رساله، حلاجنامه است که حکایتی رمزگونه و سمبلیک از ندای أنا الحق حلاج با لحن و کلامی بسیار شیوا بازگو مینماید و در آخر أنا الحق گفتن حلاج با «أنا خیر منه» آدم مقایسه میکند و میگوید: «أنا الحق» حلاج در طلب حیرت و زبان سکر محبت و شوق وافر بر قلب محب گفته شده است و أنا گفتن ابلیس از روی کبر و نخوت بود؛ از اینرو گفت: من از آدم بهترم.