توضیحات
کلمات قصار نهج البلاغه (شرح آیت الله حسنعلی نجابت شیرازی)
کتاب حاضر، شرح ۱۰۶ فراز از کلمات قصار امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نهج البلاغه میباشد که توسط آیت الله حسنعلی نجابت شیرازی شرح گردیده است. بیان شیوا و دلنشین همراه با نقل حکایات در کنار توصیهها و اندرزهای آن عالم عامل و عارف واصل، شوق مطالعۀ این کتاب را برای خواننده دوچندان میکند.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
هرکس تحمل بکند، یعنی عیبی از رفیقش ببیند این را حمل بکند بر کار صحیح، اگر عیب است عیب طرف پوشیده میشود، مستور میشود عیوب افراد به اینکه آدم تحمل بکند. تا دیدی نماز قضا شده نگو ای بیدین! ای کافر! بگو آنقدر مطالعه کرده که خوابش برده؛ یا آنقدر خلسه رفته که در خلسه خوابش برده. مؤمن آن کسی است که غلطی از رفیقش دید تا هفتاد مرتبه حمل بر صحیحش بکند، یعنی عیوببینی باید از شخص برود بیرون. دیده باید پاک بشود تا نور خدا را ببیند …
دوستی و مودّت اسبابی دارد؛ یکی از اسبابش عمل صالح است. یکی از اسبابش این است که خنده در وجهه باشد، نه کلک نه حقه. قهراً خوشرویی کمند و چنگال است برای جذب محبّت …
ودود اسم مبارک خداوند علی اعلی است. هرکسی که عمل صالح کرد ما برایش ودّ قرار میدهیم … این نعمت ساحت قدس ربوبی است که در مرتبهٔ اولیٰ ودّ است، در مرتبهٔ ثانیه حبّ است.
در قسمتی دیگر از کتاب میخوانیم:
قال علیهالسلام: «قیمهُ کُلُ امرئٍ ما یُحسِنُهُ»
قیمت هر شخصی نزد خدای اجلّ عالی، نزد اولیای خدا به آن مقداری است که علم دارد؛ یعنی ایشان چقدر خدا را میشناسد، چقدر ائمه را میشناسد، چقدر قرآن را میشناسد؟ قیمتش همان اندازه است، حالا میخواهد سفیدپوست باشد، میخواهد سیاهپوست باشد.
یعنی یک آقایی صرفش بسیار خوب است، ولی خدا را خیلی نمیشناسد، این فردا باید بنشیند بگوید ضرب زیدٌ عمرواً (راست میگویم، هیچ دروغ نمیگویم)، قیمتش همین است.
صرف و نحو و منطق، اینها اگر بنا شد شخص در اینگونه علوم خصیصه پیدا کرد و استاد شد و از معارف کنار است، صنّار قیمت ندارد. حتی حکمت اگر با تقوا و با عمل [همراه نباشد] یعنی آن چیزی که میگوید بر طبقش توافق نداشته باشد، آن هم نفعی ندارد. فقیه اگر بر طبق فقاهتش خدا را نشناخت، صنّار این فقه برایش قیمت ندارد.
اگر کسی یک مختصری با کلمات قرآنی انس پیدا کند، شب اول قبر، اول خوشحالیاش است. انس با نماز داشته باشد، راستی راستی نمازش را از باب اینکه میخواهد به محضر پروردگارش حاضر بشود میخواند؛ نه نماز را یک وظیفه و یک حمّالی (استغفرالله) میداند، بلکه نماز را میخواند چون مقرّب پروردگار خودش میداند، اگرچه آثار قرب هم نچشیده است. میگوید من نماز را میخوانم، خدا مرا دعوت کرده، در شبانهروز پنج مرتبه من حاضر میشوم، حالا بفهمم یا نفهمم! (این شخص) اولِ مرگش، اولِ راحتیاش است.
اگر (شخصی) خدا را یکخرده بشناسد، به حق این قرآن، شب اول قبرش اول عروسیاش است. نشئه دوم، نشئۀ زندگی و نشاط و بقا است، اگر بدانند.