توضیحات
السیاسة المدنیة (ابونصر فارابی)
کتاب حاضر، اثر معروف ابونصر فارابی است. او در این کتاب، مسائل مهمی از دانش الهی را بنا به عقیدۀ ارسطو دربارۀ علل ششگانه برکنار از ماده، نمایان میسازد و دربارۀ چگونگی نظام جواهر جسمانی و پیوستگی و پدید آمدن آنها از پدید آورندگان غیر مادی، سخن میگوید و نیز در آن جایگاههای انسان و نیروهای او را نمایان میکند و گونههای مختلف کشورداری و گردهماییها از فاضله و غیر فاضله را روشن میکند و همچنین نیاز تدبیر در مدینه و سروسامان بخشیدن نظام کشورداری به خویهای شاهانه و سنتهای پیامبرگونه را آشکار میسازد.
کتاب با مقدمه آغاز و مطالب در هفت باب، ساماندهی شده است.
اصطلاح فلسفۀ سیاسی، برای اولین مرتبه در جهان اسلام توسط فارابی مطرح شد. به اعتقاد او، فلسفۀ سیاسی عبارت است از: شناخت اموری که بهواسطۀ آنها، زیباییها برای مردم جامعه به دست میآید و قدرت دست پیدا کردن به آنها و نیز نگهداری آن برایشان امکانپذیر میشود. فارابی فلسفۀ سیاسی خود را بر مبنای ضرورت زندگی اجتماعی انسان، ضرورت حاکمیت رئیس حکیم در مدینۀ فاضله، ضرورت تعاون در مدینۀ فاضله، قرار دادن فضیلت و سعادت بهعنوان هدف و غایت سیاسی در جامعه و … استوار کرده و آنها را شرح میدهد.
مباحثی که فارابی در این کتاب بدان پرداخته است، بهترتیب عبارتند از: مراتب وجود؛ تفاضل موجودات؛ عالم؛ اجتماعات مدنی؛ اخلاق؛ مدینۀ فاضله و مدن متضاد با مدینه فاضله.
یکی از موضوعاتی که فارابی در این کتاب به آن توجه بسیار کرده است، پدیده قدرت، خصوصاً قدرت سیاسی است. به نظر فارابی هر انسانی که بتواند ارادۀ خود را در جامعه محقق سازد و آن را استمرار بخشد، دارای قدرت سیاسی است. بر اساس فلسفۀ سیاسی فارابی در این اثر، تدوین، استنباط و تغییر قوانین برعهدۀ دولتهاست. همچنین دولتها موظفند برای دفع آفات و شرور از جامعه تلاش کنند. همچنین تأدیب و مجازات افراد شرور و ناسازگار و مجرم نیز از دیگر وظایف دولت میباشد.
فارابی در این کتاب، کوشیده است تا وحی را از فلسفه جدا و کشورداری را به دوگونۀ فاضله و غیر فاضله طبقهبندی نماید. به توصیۀ او، تدبیر مدینه و سروسامان دادن به کشورداری به خویهای شاهانه و سنتهای پیامبرگونه سخت محتاج است. او به توصیف مشخصات همۀ نظامها پرداخته و تنها مدینۀ فاضله را شایسته نامیدن مدینه میداند و از همین روست که اسم کتاب را بهصورت اسم مفرد آورده است.
به عقیده فارابی، جان آدمی ابتدا مادی و هیولانی است که با کنشهای عقل فعال و بخششهای او بر جان آدمی و بعد از گذشتن او از مراحل سهگانۀ هیولانی، بالملکه و بالفعل، اندکاندک از نارسایی به کمال و عقل مستفاد میرسد.
وی زیربنای مدینههای فاضله را اموری معنوی و از نوع اعتقادات به اصول و مبادی روحانیات میداند. وی نخست مبادی موجودات را بررسی کرده و میگوید: مبادی موجودات در شش مرتبه اصلی خلاصه میشود:
- ذات خدا که به نام سبب اول مینامد؛
- اسباب ثانویه که فلاسفه و از آن جمله خود فارابی آن را عقول و مجردات عقلی و نفسی میدانند؛
- عقل فعال که آخرین مرتبه موجودات ثوانی و حاکم بر طبیعت است؛
- نفس؛
- صورت؛
- ماده.
وی درباره سبب اول میگوید: «باید چنین اعتقاد کرد که سبب اولی وجود دارد و او خدای عالم است و موجودات ثوانی، یا واسطه فیض و یا نقل وجود و صفات اویند و از اسباب ثوانی، اجسام آسمانی به وجود آمدهاند؛ بدین ترتیب که از هر یک از عقول یا موجودات ثوانی، یک جسم سماوی به وجود آمده است تا نه فلک که آخرین آن، فلک قمر است و باید اعتقاد کرد که محل روحانیان و ملائکه در موجودات ثوانی است».
فارابی مبادی نفوس را متعدد میداند؛ از جمله نفوس اجسام سماوی، نفوس انسانها و نفوس حیوانات غیر ناطقه. وی میگوید: «نفس انسان نخست بهصورت قوه ناطقه از عقل فعال افاضه شده است و در انسان علاوه بر قوۀ ناطقه، قوۀ نزوعیه و قوۀ متخیله و قوۀ حساسه هم افاضه شده است. انسان بهوسیله قوۀ ناطقه میتواند حرفهها و دانشها و صنایع را فراگیرد و امتیاز زشت از زیبا و اخلاق خوب از بد بهوسیلۀ همین نیرو است و نیز بهوسیلۀ همین نیرو میتواند درباره افعالی که باید انجام دهد و افعالی که نباید انجام دهد، اندیشه کند و تصمیم بگیرد و سود و زیان را ادراک نماید».
وی میگوید: قوۀ ناطقه در آدمی، به دو بخش اساسی تقسیم میشود: یکی ناطقۀ عملی و دیگری ناطقۀ نظری. انسان توسط قوۀ ناطقۀ نظری، علومی را فرامیگیرد که صرفاً دانستنی است و به آن عمل نمیشود، ولی توسط قوۀ عملیه، آنچه را باید به آن عمل شود، درمییابد. وی قوۀ عملیه را دو قسم کرده است: یکی قوۀ هنری و دیگر قوۀ اندیشه. انسان بهوسیله قوۀ هنری، هنرها و صنعتها را میآموزد و بهوسیله قوۀ اندیشه، فکر و اندیشۀ خود را در جهت انجام کارهای عملی به کار میاندازد.
وی دربارۀ حیوانات غیر ناطقه میگوید: در پارهای از آنها بهجز قوۀ ناطقه، قوای دیگری مانند نزوعیه و متخیله و حساسه وجود دارد و در پارهای از آنها تنها قوۀ حساسه و نزوعیه است. وی برای قوۀ نزوعیه که مشترک بین انسان و حیوان است، از لحاظ دوام کالبد و احتراز از مخاطرات، مقام و موقعیتی دیگر قایل است.
در نظام فلسفی و اجتماعی فارابی، عقل فعال اهمیت خاصی دارد و در موارد متعدد، پایان امر بهعهدۀ عقل فعال است؛ بدین ترتیب که عقل فعال مواظب احوال و اوضاع انسان است و او را رشد و تربیت میدهد تا به مقام خود نایل آید. عقل فعال، همۀ عقول را تعقل میکند و از آنها فیض میگیرد و به انسانها و جهان طبیعت فیض میرساند. مقام عقل فعال نسبت به انسان، مانند آفتاب است نسبت به چشم؛ همان طور که آفتاب باید روشنایی دهد تا چشم در پرتو نور آن اشیا و از جمله خود آفتاب را ببیند؛ آفتاب با افاضۀ نورش، هم سبب دیده شدن خود میشود و هم سبب دیده شدن اموری دیگر که بالقوه قابل رؤیتند.
عقل فعال کارش این است که نخست فیض به کالبد انسان میبخشد که قوۀ ناطقه است و بهوسیلۀ همان فیض، نفس آدمی به عقل فعال میرسد و آن را درک میکند و تکامل مییابد تا مجرد شود و به مرتبت او برسد، تا اشیای دیگری که معقول بالقوهاند، برای او معقول بالفعل شوند.
بهطوریکه ملاحظه میشود، در دیدگاه فارابی، امور مربوط به عالم طبیعت، در انسان، همه وابسته به عقل فعال است. به اعتقاد وی، نیرویی که عقل فعال به انسان اعطا میکند، موجب میشود که بهوسیلۀ آن، به کمالات مطلوب روحانی خود برسد و آشنا به معارف و معلومات عملی و نظری شود و زشت و زیبا را دریابد و خیر مطلق و سعادت نهایی را دریابد و در جهت عقل عملی، به مرتبهای از کمال مطلوب برسد که توأم با عقل نظری بتواند انسانی کامل شود و به عقل فعال واصل گردد و حقایق را از عقل فعال، که واسطۀ ایصال فیض است، دریابد، آنگاه میتواند مرتبت نبوت و امامت و ریاست فائقه بر خلق را حایز شود و واسطۀ بین خلق کاملنشده و عقل فعال شود.