مفتاح اسرار الحسینی (در اسرار سیر و سلوک و عرفان نظری شیعه امامیه)

مروری بر کتاب مفتاح اسرار الحسینی؛ در اسرار سیر و سلوک

مفتاح اسرار الحسینی در اسرار سیر و سلوک، تقریر شیعی مسائل عرفان اسلامی است. ملّا عبدالرّحیم بن محمّد یونس دماوندی اصفهانی حائری، عارف قرن دوازدهم هجری در اصفهان بوده و تاریخ ولادت و وفات وی معلوم نیست؛ اما احتمالاً تا ۱۱۶۲ قمری در قید حیات بوده است. نزد ملاّ محمّد صادق اردستانی و آقا خلیل قائنی اصفهانی و میرزا حسن لاهیجی قمی کسب علم کرد و بعدها ساکن کربلا شد و به تألیف و تحقیق و اقامه جماعت پرداخت. مدفن وی نیز همانجاست. انتساب او به سلسله نوربخشیه یا ذهبیه اثبات نشده است. آثار قابل توجهی از وی باقی مانده که یکی از مهم‌ترین آن مفتاح اسرار الحسینی است. شادروان سیّد جلال الدین آشتیانی آن را برای نخستین بار در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران منتشر کرد.

مفتاح اسرار الحسینی از نوشته های مفصل دماوندی است که آن را در ۱۱۶۰ قمری یعنی در اواخر عمر تألیف کرده و مبیّن دیدگاه‌های عرفانی وی است. به گفته او (ص۵۷) سبب تسمیه کتاب و درج «اسرار» در عنوان آن مربوط به «بعضی مکاشفات و واردات» است.

این کتاب یک مقدّمه و سی و هفت مفتاح و یک خاتمه دارد. دماوندی پاره‌ای از مطالب دیگر نوشته‌های خود را هم در آن نقل کرده است. بخش های متفاوت آن براساس «مفتاح» متمایز شده و مؤلف ذیل هر یک نظر عرفانی خود را طرح کرده است.

توصیف اثر

ویژگی‌های فنی کتاب نشان می‌دهد که ناشر اهتمام ویژه برای عرضه مهم‌ترین اثر دماوندی داشته است. طرح جلد، منطبق با موضوع و عنوان کتاب است. صحافی آن گالینگور است و در قطع وزیری منتشر شده است. نوع قلم متن در بخش‌های مختلف متفاوت است. متن اصلی با یک قلم و اندازه و عنوان هر فصل و نیز آیات و روایات و ابیات با قلم دیگر حروف‌نگاری شده است. صفحه آرایی کتاب مطلوب است.

این کتاب تازه‌ترین تصحیح مفتاح اسرار الحسینی است و مصحّح محترم نیز ضمن رعایت علائم سجاوندی تلاش کرده تا همه قسمت‌های متن از حیث رعایت قواعد نگارش و ویرایش یکسان باشد. اصول علمی تصحیح بویژه ارجاع و استناد مطالب در پاورقی هر صفحه به خوبی رعایت شده است. مطالب مربوط به تمایز نسخ متعدد و نیز توضیح مطالب متن و استشهاد به متون مختلف در پاورقی هر صفحه مندرج است. گاه برای توضیح مطالب، از تعلیقات سیّد جلال الدین آشتیانی به چاپ نخست آن استفاده شده است. این اهتمام شایسته مصحّح محترم در کنار استناد او به منابع و مآخذ و حتی یافتن منابع اقوال، موجب گردیده تا ابهامات آن بر طرف و اثری وزین در عرفان شیعی عرضه گردد.

صفحه خریدمفتاح اسرار الحسینی (در اسرار سیر و سلوک)

تحلیل و ارزیابی محتوای اثر

مفتاح اسرار الحسینی از حیث محتوا و جامعیّت، اشتمال به مسائل عرفانی دارد و می‌توان آن را به عنوان درسنامه عرفان برگزید؛ زیرا بخش قابل توجّهی از آن انطباق با سرفصل‌های دروس دانشگاهی دارد. تناسب محتوای علمی آن، امتیاز این اثر برای تدریس است.

دماوندی مطالب هر مفتاح را بر اساس یکی از مسائل عرفان تدوین و طرح کرده و لذا محققان و علاقه‌مندان به عرفان اسلامی به راحتی می‌توانند دیدگاه وی را درباره مسائل عرفانی ارزیابی کنند.

نویسنده مطالب هر مفتاح را از حیث مبانی آن مربوط به بخش‌های قبل و بعد کرده و این روش‌مندی نشان می‌دهد که در طرح مطالب کتاب دیدگاه منطقی داشته و آن را با دقت تمام بکار برده است. استحکام مطالب و تحلیل‌های مطرح شده نشان می‌دهد که مؤلف تلاش کرده تا تمام تجربیات علمی و شهودی خود را برای طرح آن بکار گیرد.

تأثر وی از عرفان محی الدین بن عربی و حلقه شاگردان او مبین تمحّض دماوندی در این طریق از تفکر شهودی است؛ زیرا بخش قابل توجهی از نقدها و آراء وی مستند به نوشته های ابن عربی است و بکار بردن اصطلاحات تخصصی عرفان نظری این ادعا را اثبات می کند. بسیاری از این اصطلاحات در سنت عرفانی عهد اسلامی بکار رفته و دلالت معنایی آن نیز بیش از همه در طریق تفکر ابن عربی است و گاه برای نخستین بار در عرفان او طرح و سپس متداول گردیده، مانند «ختم ولایت» (۲۹۵).

توضیحات مصحّح محترم و یافتن مآخذ اقول و سخنان بزرگان در متن مفتاح اسرار الحسینی نشان می‌دهد که دماوندی اشراف کامل به سیر تاریخی اصطلاحات در عهد اسلامی داشته و با سنت عرفانی قبل از خود به خوبی آشنا بوده است. بکار بردن اصطلاحات تخصصی مزیت این اثر است؛ اما شیوه تقریر دماوندی نیز موجب گردیده تا مخاطب معنای هر اصطلاح را بخوبی دریابد. این ویژگی کتاب او را در رتبه منابع دست اول عرفان قرار می‌دهد. بعلاوه رعایت اصول علمی و اخلاق پژوهش در مفتاح اسرار الحسینی نیز نشان دهنده تسلط دماوندی به منابع مهم عرفان است.

نام غالب متونی که وی از آن بهره برده مطرح شده و البته اهتمام ویژه مصحّح محترم در شناخت این منابع و استناد به آن، قلمرو گسترده دیدگاه دماوندی را در بهره برداری از منابع نشان می‌دهد.

مزیت اصلی کتاب در نوآوری آن است. آن گونه که از سخن دماوندی در مقدمه کتاب بر می‌آید، بخش‌هایی از محتوای آن را ابتکار خود دانسته و معتقد است این مطالب در منابع پیشین کمتر نقل شده است. اهتمام ویژه او در طرح مسائل عرفانی جدید و یا دست کم تقریر نو از آن، اهمیت مفتاح اسرار الحسینی را در مقایسه با منابع مشابه نشان می‌دهد. این تشخص در بیشتر مطالب کتاب مشهود است و البته چنین ویژگی به نوع مواجهه دماوندی و تسلط او به منابع و مبانی و مسائل عرفان اسلامی باز می‌گردد.

ارزیابی نهایی

مفتاح اسرار الحسینی از متون مهم عرفان شیعی است. دماوندی در عرفان قائل به وحدت است و در این اثر به تلمیح آن را طرح کرده است (ص۱۴۳).

دماوندی بطور مکرر از امام حسین علیه السلام نام برده؛ اما کتاب او شرح حال ایشان نبوده و مسبوق به «عنایاتی است که از طریق امام حسین علیه اسلام» به او افاضه شده است(ص۵۶).

او در آغاز (ص۶۱) دو طریق ظاهر و باطن را طرح کرده و محتوای کتاب را ناظر به معارف باطنی می‌داند. استشهاد مکرر به قرآن کریم و احادیث، مبین آشنایی کامل او با این معارف است. مبحث نخست یعنی «اثبات صانع» (ص۶۱ به بعد)، ماهیت کلامی و فلسفی دارد؛ اما در انتهای بحث تمایل عرفانی مؤلف ظهور می‌کند و تقریر خود را از آن به همان سبک و سیاق بیان می‌کند. این شیوه در تمام مباحث کتاب رسوخ کرده و حامل این معنا نیز هست که علوم به حسب موضوع از ظاهر به باطن تعالی می‌یابد و نزد او عرفان، اعم معارف است. نقل قول ها گاه مطول است؛ اما تقریر پسین وی از ملالت آن می‌کاهد.

مفتاح اسرار الحسینی از حیث تسلط مؤلف به کلام و فلسفه و عرفان، به منزله دانشنامه‌ای مختصر در معارف عقلی و نقلی با رویکرد عرفانی است. اهمیت ویژه این رویکرد، در مختصر نویسی دماوندی است. مطالب هر «مفتاح» به گونه‌ای تنظیم شده که مخاطب تا اندازه زیادی اشراف بر آن پیدا می کند. گرایش شیعی او در لابلای این مطالب پیداست و استناد مکرر به سخنان معصومین علیهم السلام این ادعا را اثبات می‌کند و حتی گاه بخش قابل توجهی از کتاب را به شرح سخنان آنان اختصاص داده، مانند شرح حدیث حقیقت (ص۹۸).

دماوندی از برخی شخصیت های علمی شیعه مانند خواجه نصیر به بزرگی یاد کرده و او را «سلطان المحققین» (ص۹۳) نامیده است. او به تمجید حکیمان و عارفان پیش از خود اکتفاء نکرده و با نقل پاره‌ای از آراء آنان به مناسبت‌های مختلف نشان می‌دهد که چگونه به سنت معرفتی پیش از خود اشراف دارد. در دانش کلام بیش از همه به آرای متکلمان شیعه نظر دارد و در فلسفه از ابن سینا تا حکیمان پس از ملاصدرا نام برده و از آنان نقل قول کرده است.

همان‌طور که پیشتر گفته شد در عرفان، نظر به اندیشه‌های محی الدین بن عربی و شاگردان او بویژه قیصری دارد. به مثنوی مولوی و گلشن راز شبستری استناد فراوان کرده است.

یکی از جنبه‌های مهم و محتوایی مفتاح اسرار الحسینی نظر به نقد عرفان و تصوف است. دماوندی در بخش‌هایی از این کتاب به ردّ «عقیده باطل برخی مدعیان سلوک» (ص۱۲۶ به بعد) پرداخته است. محتوای این بخش، پیراستن عرفان از قشری‌گری و رسوم بدعت آمیز صوفیان و مشایخ آنان است.

انتقال مفاهیم کلامی و فلسفی به عرفان نیز از دیگر بدایع او است، مانند مبحث رؤیت که ریشه در کلام دارد و به طرز جالب توجهی آن را تقریر عرفانی کرده است (ص۱۵۴). انتقال دیگر مفاهیم و اصطلاحات نیز موجب شده تا مفتاح اسرار الحسینی از حیث طریق تفکر عرفانی ناظر به سنت عقلی و نقلی قبل از خود باشد. اوج این مواجهه هنگامی است که بمناسبت و در خلال مباحث، از مکاشفه‌های خود یاد می کند (ص۱۶۳).

درباره تصحیح اثر

برای تصحیح مفتاح اسرار الحسینی نسخ فراوان تهیه و استفاده شده است. این تنوع موجب شده تا چاپ حاضر بطور کامل متفاوت با چاپ پیشین آن باشد. ده نسخه، مأخذ این چاپ بوده؛ اما از نه نسخه آن برای تصحیح استفاده شده و لذا چاپ کنونی قابل اعتماد است. به جهت امتیاز یکسان نسخ، تصحیح آن بصورت تلفیقی صورت گرفته است.

کوشش مصحح محترم در عرضه متنی روان و قابل فهم با حفظ امانت داری متن نسخه‌ها، بدون افزودن یا کاستن عباراتی از آن، قابل تحسین است. البته در تکمیل استنادات و ارجاعات مثنوی و گلشن راز بهتر بود شماره صفحه یا شماره بیت معلوم می‌شد. برای نمونه در صفحه ۱۵۴ بیتی از مثنوی بدین صورت نقل شده:

«گر بدیدی چشم سر آن شاه را / پس بدیدی کاو خر االله را»

که صحیح آن چنین است:

«گر بدیدی چشم سر الله را / پس بدیدی گاو و خر الله را».

همچنین بیت صفحه ۱۵۹:

«نه به خود آمده‌ام تا که به خود باز روم / آن که آورد مرا باز برد در وطنم»

منقول از مثنوی دانسته شده، در حالی که سروده مولوی در دیوان کبیر شمس تبریزی است و صحیح آن چنین است:

«من به خود نآمدم اینجا که به خود باز روم / آن که آورد مرا باز برد در وطنم».

در سطر نخستین صفحه ۱۵۸ پس از نقل قول از تظلم الزهراء معلوم نیست چرا پس از عبارت «… افتقد الحسین …» عدد هفت /۷ مندرج شده است. البته این نمونه‌ها، مانع از آن نیست که دوستداران عرفان شیعی از مصحح و ناشر محترم به پاس اهتمام ویژه در تصحیح و نشر این اثر گرانسنگ قدردانی نکنند.

فهرست جامعی که مصحح محترم در پایان کتاب درج کرده موجب می‌شود تا محققان و متتبعان به راحتی بتوانند به محتوای کتاب اشراف کامل یافته و مطالب دلخواه خود را در آن بیابند. این مزیت از حیث محتوا و عرضه در کنار دیگر امتیازات ویژه و فراوان این اثر، موجب تمایز آن از منابع مشابه در عرفان اسلامی و مطالعات شیعی است و بدون تردید اثری عمیق از خود بر جای خواهد گذاشت.

اهلبیت ناظران و دیده‌بانان جهان هستی

اهلبیت علیهم السلام ناظران و دیده‌بانان جهان هستی

(خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ)‏؛

ای آل محمد (علیهم السلام)، خدای تعالی شما را در بدو آفرینش و ایجاد، بصورت انواری جلوه‌گر ساخت.

(فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ)؛

شما را محیط به عرش الرحمن قرار داد.

این معنی (وَ عَلَى الأَْعْرافِ رِجالٌ) است. شما را به عرش الرحمن محیط قرار داد.

قبلاً از قول امام صادق (علیه السلام) عرش الرحمن را گفته‌ام. جمله ما خلق الله؛ مجموعه عالم ماسِوی، عرش الرحمن است، ماسِوی الله عرش الرحمن است.

قرآن هم دارد: (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏) (۱) خدای رحمان بر عرش خود استیلاء دارد، محیط است. شما را محیط به عرش الرحمان قرار داد.

(حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُم‏) تحدیق بصر یعنی اینکه، انسان به تمام حدقه متوجه مرئی شود. مرئی و دیده شده؛ یک وقتی رؤیت به تمام چشم است، یعنی تمام اطراف و جوانب مرئی دیده می‌شود؛ یک وقت با گوشه چشمی نگاه می‌کنیم. بقول حافظ که می‌گوید:

آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بوَد که گوشه چشمی به ما کنند (۲)

نه، تحدیق بصر است. یعنی به تمام حدقه متوجه مخلوقات است. از آن مقام همه را می‌بیند.

(حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُم‏) تا اینکه خدا برما منت گذارد به اینکه شما را از آن مقام رفیع تنزل داد. پایین آورد. در جلباب بشری و لباس انسانی شما را در عالم ما آشکار کرد.

(حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ‏)، از این آیه استفاده شده است: (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِن) (۳) اما الان هم که آمده‌اند اینجا، در این نشئه، مراتب قبلی را از دست نداده‌اند. از مقامات خودشان انتزاع نشده‌اند و معزول نشده‌اند. همه آنها محفوظ است. در همین جا به خَلق اولین و آخرین ناظر هستند.

این را حضرت صادق (علیه السلام) در یک حدیثی به ابوبصیر فرمود. حضرت مراتب علم را شرح می‌دهد تا اینکه می‌فرماید: همانطور که شما نگاه می‌کنید به کف دست؛ به یک نظر کف دست را می‌بینید، عالم وجود هم در نظر ما به منزله کف دست است، همه را می‌بینیم. (۴) آنچه که آناً تا آناً می‌گذرد، ساعت بعد ساعت واقع می‌شود، در بالا و پست همه را می‌بینیم.

دوستان! معرفة النبی این است. معرفة الامام این است. آنها علم غیب دارند. به نص آیات سوره جن که برایتان خواندم. در یک مقامی ناظر به خلق اولین و آخرین هستند. اینها را در سوره احزاب فرموده است.

(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ) آن وقتی که قرآن در بدو آفرینش و ایجاد نازل شده است، آنجاست؛ خطاب می‌کند به او (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ) او را به عنوان نبی: ای نبی مکرم (إنا أرسلناک) ما به تو رسالت دادیم. معنی «أَدْبر» (۵) در روایات این است. «أقبل» بیا، رو کن به ما. رو کرد، شارژ شد، علم اولین و آخرین را خدا به او تعلیم داد. حالا این از تنگی قافیه است که اینگونه می‌گویم و الا حدیث حضرت موسی بن جعفر (علیهم السلام) یادتان نرود که میرداماد استاد صدر المتألهین در رواشح گفته است، که حضرت موسی بن جعفر (علیهم السلام) فرمود: که خدا نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله) را نبی آفریده است.

«خَلَق‏ النَّبّيّين عَلَی النّبوَّةِ فَلا یَکُونوُنَ إِلَّا الأَنْبیاء» نبی را نبی آفریده است، آنها شده‌اند انبیاء. «خَلَقَ الْأَوصیاءَ عَلَی الْوَصِیّۀِ فَلا یَکُونوُنَ إِلَّا الأَوصیاء» (۶) وصی را هم وصی آفریده است آنها هم اوصیاء هستند. اوصیاء رسول خدا، دوازده نفر هستند به تعداد بروج دوازده گانه.

(إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَْرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُم) (۷)

عدّه شهور؛ دوازده است. ظاهرش این بروج دوازده گانه است از فروردین تا اسفند است؛ از حمل تا حوت. اما باطنش این دوازده امام را می‌گوید. بروج دوازده گانه ولایت است. شمس نبوت هم سایر در این بروج دوازده گانه ولایت است.

صفحه خرید: کتاب شش جلدی نفحات روشن

مطلب فوق برگرفته از کتاب نفحات روشن (مجموعه درس‌گفتارهای تفسیری، اعتقادی، عرفانی و فلسفی آیت الله میرزا عبدالکریم روشن) می‌باشد که به تازگی توسط انتشارات ایت اشراق در شش جلد به چاپ رسیده است.

علاقمندان برای تهیّه کتاب نفحات روشن می‌توانند از آدرس زیر اقدام نمایند:

—————————————————

پی‌نوشت:

۱. سوره طه، آیه ۵

۲. دیوان حافظ، ص ۱۹۹، غزل ۱۹۶

۳. آل عمران، آیه‌ی ۱۶۴

۴. وَاللهِ إِنّی لَأَعْلَمُ کِتابَ اللهِ مِنْ أَوَّلِهِ إلی آخِرِهِ کَأَنُّهُ فِی کَفِّی، فیهِ خَبَرُ السَّماءِ وَ خَبَرُ الأَرضِ وَ خَبَرُ ما کانَ و وَ خَبَرُ مَا هُوَ کائِنٌ. (الکافی، ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۲۲۹، باب انّه لم یجمع القرآن کلّه الّا لِلأئمّة و إنّهم یعلمون علمه کلّه.

۵. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۲، ح ۱۴، ص ۲۱، کتاب العقل و الجهل

۶. الرّواشح السماویّۀ، ص ۳۱ و ۳۲

۷. سوره توبه، آیه ۳۶

کتاب و کتابخوانی از منظر رهبر معظّم انقلاب

کتاب و کتابخوانی از منظر رهبر معظّم انقلاب

وظیفه همه افراد فرهیخته و همه نهادهای فرهنگی کشور است که دراشاعه، گسترش و تقویت هرچه بیشتر مساله کتاب و کتابخوانی اهتمام ورزند و در یک کلام، همه درد آشنایان و دل آگاهان به منظور بسیج همگانی برای گسترش فرهنگ کتاب و کتابخوانی بپاخیزند، تا هنگامه خجسته ای پیش آید که در آن، «کتاب» همه جا، برای همه کس و در همه وقت به وفور یافت شود و مطرح باشد ونیز هیچ کس در هیچ جا، هیچ بهانه ای برای کتاب نخواندن نداشته باشد. در نوشتار حاضر به بیان رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه‌ای، برگرفته از اثر منتشر شده ایشان به نام «کتاب و کتابخوانی» اختصاص می دهیم.

جایگاه کتاب در فرهنگ و حاکمیت اسلامی

من هر زمانی که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان می افتم، قلبا غمگین و متاسف می شوم. این به خاطر آن است که درکشور ما به هر دلیلی که شما نگاه کنید، باید کتاب اقلا ده برابراین میزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد. اگر به دلیل پرچمداری تفکر اسلامی و حاکمیت اسلام به حساب بیاورید، این معناصدق می کند؛ چون اسلام به کتاب خواندن و نوشتن، خیلی اهمیت می دهد. اگر هر منصفی به بیانات نبی مکرم اسلام و ائمه (علیهم السلام) و پیشوایان اسلام نگاه کند و ببیند که اینها در چه زمانی به کتاب و کتابخوانی دعوت می کردند و فرا می خواندند، همه افسانه ها از ذهنش شسته خواهد شد و خواهد فهمید که دشمنان اسلام جز این نداشتند که افسانه های کتاب‌سوزی و کتاب‌ستیزی را برسر زبانها بیندازند، چون اسلام پرچمدار کتابخوانی است.

نقش برجسته کتاب

در اهمیت عنصر کتاب برای تکامل جامعه انسانی، همین بس که تمامی ادیان آسمانی و رجال بزرگ تاریخ بشری، از طریق کتاب جاودانه مانده اند و روابط فرهنگی جامعه بشری نیز از پوشش کتاب و مبادلات فرهنگی تقویت شده است.

ضرورت نقد و بررسی کتاب

وقتی کتاب زیاد در اختیار همه قرار می گیرد، یک نوع حیرتی برای بعضی به وجود می آید که آیا این کتاب را بخوانیم، یا نخوانیم؟مفید است، یا مضر است، یا بی فایده است؟ کتاب بی فایده هم یعنی مضر است؛ زیرا انسان وقتی را صرف خواهد کرد. البته کتابی که به کلی بی فایده باشد، خیلی به ندرت می شود پیدا کرد. بالاخره هرکتابی یک نوع فایده یی دارد؛ لیکن وقت انسان محدود است. کسانی که اهل مراجعه به کتاب هستند، احتیاج دارند که اهل نظر و اهل اطلاع، کتابها را به آنها معرفی کنند. متاسفانه مطبوعاتی که از لحاظ وسعت و کیفیت، مخصوص این کار و شایسته این زمان باشد، نداریم. البته در گذشته بود. اما خیلی نادر بود و سطح خیلی بالایی هم نداشت. امروز هم در گوشه و کنار چیزهایی هست که البته کافی نیست.. .. کتابهای بسیاری نوشته می شود که اگرخواننده‌ای در باره این کتابها آگاهی لازم را داشته باشد، آنهارا به رعت خواهد خرید و خواهد خواند؛ بلکه دوبار خواهدخواند. الان آگاهی ندارد، سراغ این کتاب نمی رود. بسیاری ازکتابها به عکس هستند؛ یعنی اگر خواننده مشخصی آن آگاهی راداشته باشد، به این کتاب نگاه نخواهد کرد؛ چون مثلا وقتش راندارد؛ چون احتیاجی به این مقوله ندارد؛ یا به خاطر این که اشکالی در این کتاب هست، سراغش نمی‌رود. پس، کتاب جزو کارهای لازم است.

قرآن، برترین کتاب مرجع

در قدیم، عادت خواندن قرآن وجود داشت، که این را هم زمان پهلوی‌ها از بین بردند! همان طور که می دانید، پیرمردان و پیرزنان ما سواد فارسی خواندن نداشتند؛ اما قرآن را همه یادمی گرفتند؛ این چیز خیلی خوب و مغتنمی بود. خود قرآن کتاب خیلی مهمی است؛ به خصوص اگر با ترجمه همراه می شد؛ منتها آن هم ازبین ماها برداشته شد؛ بعد هم آن کاری که باید بکنند؛ نکردند؛ یعنی مردم را به کتاب عادت ندادند.

کتابهای دینی

مقوله دیگری که ما در آن کم کاری داریم که شاید باورکردنی هم نباشد. کتابهای دینی است! مثل این که ما روی کتابهای دینی و مسائل اسلامی متاسفانه کم کار می کنیم! این متون اسلامی بسیار ارزشمند است. ما به کتابهایی در ردیف کتابهای شهید مطهری احتیاج داریم که مسائل اساسی اسلام را با یک بینش صائب وبه دور از کجروی و افراط و تفریط، با زبانی قابل فهم برای قشرهای متوسط جامعه که نه دانشمندان و نه اندیشمندن را ملاک می گیریم، نه سطوح خیلی پایین تر را … تبیین کند.

کتابهای سیاسی

آثار سیاسی که آگاهی دهنده‌ی به ملت ما باشد و بتواند قشرهای مختلف را دارای مغز سیاسی و قدرت تحلیل بکند، خیلی کم داریم؛ و این چیزی است که انقلاب به آن نیاز دارد. البته روزنامه‌ها و رسانه‌ها وبرخی از سخنرانیها امروز تاحدی نیازها را برآورده می کنند و در حدی که جامعه ما را سیاسی نگهدارند، خوب است؛ امادر حدی که قدرت بینش سیاسی و اوج این بینش را در افراد به وجود بیاورند، نه این طور نیستند؛ کتاب لازم است. جای کتاب رادر این زمینه هیچ چیز پرنخواهد کرد.

کتابهای تاریخی

من نمی دانم شماچه قدر از تاریخ معاصر اطلاع دارید و چه قدر آن را خوانده اید. چه قدر خوب است که شماها در تابستان که قدری فراغت پیدا می کنید، واقعا برنامه ریزی کنید و قدری از تاریخ معاصر، از جمله همین قضیه تنباکو را مطالعه کنید. کتابهایی هم در باره این موضوع نوشته شده، که مناسب است آنها را بخوانید.

البته مطالعه کتابهای امین را می گویم. بعضی‌ها هستند که چون پای روحانیت و دین در میان است، عنادی که با دین دارند، حاضرنیستند به افتخار به این بزرگی اعتراف کنند و آن را مطرح نمایند.

خواندنی‌ها

قیمت این کتاب «جان شیفته» (رومن رولان) به مراتب از این بیشتر است؛ هم تاریخ است، هم ادبیات است، هم اخلاق است، هم هنراست. این کتاب، همه چیز است. این کتاب را من سالها پیش خواندم.

وقتی که جلد اول کتاب شما (فرهنگ جبهه) درآمد، طبعا به طورعادی مثل بقیه منشوراتی که پیش من می آورند، نشستم آن راخواندم. این کتاب از بس من را جذب کرد، تا آخرش خواندم؛ بعددیدم این کافی نیست، به خانه بردم و گفتم: «همه بنشینید این کتاب را بخوانید!» در جمع خانواده، جاهایی از کتاب را خود من باز کردم و خواندم. گفتم: «این کتاب اصلاً باید در فضای خانه ها باشد و همه باید آن را همیشه داشته باشند.» این «حنابندان» آقای قدمی … عجب کتاب خوبی است.

… این کتاب چه قدر خوب نوشته شده است.

چه قدر این کتاب «فرمانده من» عالی است و چه قدر من رامتاثر و منقلب کرد. یا بعضی از این داستانهای کوتاه، مثل «نجیب» یا «زنده باد کمیل» و. .. که یک عالم درس دهنده وروحیه دهنده است.

من نمی خواهم به بچه ها خیلی کتاب و رمان معرفی کنم؛ حالا ممکن است اسم مؤلفانش را بگویم. مثلا یک نویسنده معروف فرانسوی هست، به نام «میشل زواکو» که کتابهای زیادی دارد. من اغلب رمانهای او را در آن دوره (نوجوانی) خواندم. یا نویسنده معروف فرانسوی «ویکتور هوگو» که من کتاب «بینوایان» او را اولین بار در همان دوره نوجوانی از کتابخانه آستان قدس گرفتم وخواندم.

نمی دانم کدام یک از شما آن کتاب مربوط به امدادگران را نوشته اید. من دیدم که این کتاب واقعا چه قدر لازم است. معلوم بود که این فرد خودش امدادگر بوده است. بدون این که آدم امدادگر باشد، نمی تواند مطلبی بنویسد. یا آن کس که کتاب «آتش به اختیار» را نوشته است، پیدا بود که قاعدتا باید دیده‌بانی را. .. لمس کرده باشد.

لزوم گسترش زبان فارسی

هر جای دنیا که هستید، باید همت بگمارید که در آن جا زبان فارسی را به انواع و اقسام روشها دایر کردن کلاس، تشویق افرادبه خواندن کتابهای فارسی، پخش کردن برخی از کتابهای فارسی که در بعضی جاها طالب طبیعی دارد؛ مثل کتاب حافظ و سعدی که مردم در هندوستان و پاکستان مشتری این کتابها هستند، و از راههای دیگر، یا حتی در جلسات رسمی ترویج کنید. تا آن جایی که ممکن باشد، … یا عامل دیگری وجود نداشته باشد، از زبان فارسی استفاده کنید. چرا ترویج زبان فارسی؟ برای خاطر این که اگرشما بتوانید زبان فارسی را گسترش بدهید. همه این فرهنگی را که در حصارهای لغوی داخل کشور محدود و محصور است، یک جا به آن نقطه و آن شخص و آن دل و ذهنی که مخاطب شماست، منتقل کرده اید.

این بد است؟ یعنی کافی است که ما یک صدای فارسی را تقویت بکنیم؛ مخاطب ما در هر جای دنیا باشد، می شنود. بنابراین، زبان خیلی مهم است.

تلخیص آثار خوب

یک پیشنهاد هم، عرضه کتابهای جیبی و کوچک است. الان خلاصه کردن کتابهای بزرگ و ساده کردن کتابهای دشوار، در دنیا معمول است.

البته این کار را بیشتر برای خاطر آموزش زبان می کنند زبان را ساده می کنند. اما عملا کتاب خلاصه می شود. داستانهای بزرگ راخلاصه و کوتاه می کنند. مثلا داستان «بینوایان» را در یک جزوه صد، صد و پنجاه صفحه ای در می آورند، که داستان شیرینی خواهدبود و همه کس هم می خواند. اگر این کار راه بیفتد، خوب است.

نوجوانی و کتابخوانی

من در دوران جوانی زیاد مطالعه می کردم. غیر از کتابهای درسی خودمان مطالعه می کردم و می خواندم، هم کتاب تاریخ، هم کتاب ادبیات، هم کتاب شعر و هم کتاب قصه و رمان می خواندم. به کتاب قصه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمانهای معروف را در دوره نوجوانی خواندم. شعر هم می خواندم. من در دوره نوجوانی وجوانی، با بسیاری از دیوانهای شعر آشنا شدم. به کتاب تاریخ علاقه داشتم، و چون درس عربی می خواندم و با زبان عربی آشنا شده بودم، به حدیث هم علاقه داشتم. الان احادیثی یادم است که آنهارا در دوره نوجوانی خواندم و یادداشت کردم. دفتر کوچکی داشتم که احادیث را در آن یادداشت می کردم. احادیثی را که دیروز یاهمین هفته نگاه کرده باشم، یادم نمی‌ماند؛ مگر این که یادآوری یی وجود داشته باشد؛ اما آنهایی را که در آن دوره خواندم، کاملا یادم است. شماها واقعا باید دوره نوجوانی وجوانی را قدر بدانید. هرچه امروز مطالعه می‌کنید، برایتان می‌ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمی‌شود. این دوره نوجوانی، برای مطالعه کردن و یادگرفتن، که مطالعه کردن و یادگرفتن، دوره خیلی خوبی است؛ واقعا یک دوره طلایی است و با هیچ دوران دیگری قابل مقایسه نیست.

کتابهای جیبی

از بس در باره این مساله مهم (کتابخوانی) گفته ام و به من هم گفته نشده که چه قدر اثر دارد، حقیقتا وقتی می خواهم بار دیگراین مساله را بیان کنم، دچار تردید می شوم که این دیگر جزوگفتار لغو نباشد! من نمی دانم واقعا این تکرار، اثر کرده، یانکرده است؛ شما باید آن را بگویید. واقعا آماری بگیرید، ببینیم کتابخوانی چه قدر رشد می کند. بیایید کاری کنید که مردم کتابخوان بشوند. در دنیا «کتاب جیبی» اساسا برای این به وجود آمد که مردم کتابخوان بشوند؛ یعنی کتاب را در جیبشان بگذارند و مثلا هنگامی که به قطار زیرزمینی یا اتوبوس سوار می‌شوند، آن را باز کنند و بخوانند. این کاری است که اگر باب شود، بسیاری از وقت‌های مرده، زنده خواهد شد.

تکرار و تاکید چرا؟

من اگر هر روز یک ساعت باید حرف بزنم و نتیجه اش این باشد که مردم کتابخوان بشوند، حاضرم روزی یک ساعت و نیم حرف بزنم! اگرطوری بشود قضیه را حل کرد، حرفی نیست. بله، ما باید عرضمان رابه مردم بکنیم و بنده هم عرض می کنم؛ منتها چیزهایی هست که باگفتن تنها تمام نمی شود. معلومات خاصیتش این است که یک بار که چیزی را گفتیم، طرف می فهمد؛ دیگر لازم نیست آن را دوباره، سه باره، ده باره بگوییم، می شود تکرار ممل لیکن اخلاقیات وخلقیات و عادات و رفتارها این طوری نیستند. وقتی کسی عادت ناپسندی دارد، کافی نیست که بگوییم آقا! این عادت ناپسند است، یا این کار را انجام نده، یا این کار را انجام بده. یک بارتذکر بدهیم و بگوییم ما گفتیم، دیگر تکلیفمان تمام شد؛ نه، این طوری نیست. این گفتن و باز گفتن و باز گفتن و به زبانهای گوناگون گفتن و از همه طرف گفتن و او را با فکر محاصره کردن می خواهد، تا یک عادت از میان برود، یا به وجود بیاید.

ریشه تاریخی عدم رواج کتابخوانی

با تلخی باید اعتراف کنیم که رواج کتاب و روحیه کتابخوانی درمیان ملت عزیز ما که خود یکی از مشعل داران فرهنگ و کتاب و معرفت در طول تاریخ پس از ظهور اسلام بوده است. بسی کمتر از آن چیزی است که از چنین ملتی انتظار می رود. و این پدیده نیزمانند بیشتر پدیده‌های ناگوار در کشورما، نتیجه فرمانروایی پادشاهان و فرمانروایان ظالم و فاسد و بی فرهنگ و بی سواد بر این کشور در دویست سال گذشته است. در دورانی که برخی ملت‌های دیگر به سوی دانش و پژوهش و معرفت روی آورده بودند، ملت کهن وبا استعداد ما در زیر سلطه آن انسانهای پلید و خود پرست و زورگو و نااهل، از دانش و معرفت دور ماند و در دوره اخیر که حکومت دست نشانده و فاسد پهلوی، همه کارها را برابر خواست بیگانگان و دشمنان این ملت و به زیان این ملت انجام می‌داد، نه تنها تلاشی برای ترویج کتاب و کتابخوانی نشد، بلکه با ایجاد سرگرمی‌های ناسالم و دامن زدن به آتش غرایز جنسی درمیان جوانان، این ضرورت فوری و فوتی را هر چه بیشتر، از میدان دید و توجه مردم بیرون راندند و در یکی از بهترین دوران‌هایی که شرایط جهانی، دگرگونی های اساسی در وضع نابسامان ملت ایران را برمی‌تافت، ملت مظلوم ما را از آن محروم ساختند و کار را به آنجا رساندند که بنابرگزارش‌های همان روزگار، در شهر تهران وبرخی شهرهای دیگر، شماره میخانه‌ها، بیش از شماره کتابخانه‌ها وکتابفروشی‌ها و یا چند برابر آنها بود.

عامل نیکبختی

همه دستاوردهای بشر در سراسر عمر جهان، تا آن جا که قابل کتابت بوده است، در میان نوشته هایی است که انسان ها پدیدآورده‌اند و می آورند. و در این صورت، مجموعه بی نظیر آموزش‌های آسمانی و درس‌های پیامبران به بشر، دانش‌ها و شناخت هایی است که سعادت بشر بدون آگاهی از آن امکان پذیر نیست.

خوگرفتن با کتاب

کتاب مقوله بسیار مهمی است. البته من به کارهای هنری و تصویری تلویزیون، سینما، یا از این قبیل چیزها خیلی اعتقاد دارم؛ اما کتاب نقش مخصوصی دارد. جای کتاب را هیچ چیزی پر نمی‌کند.

کتاب را باید ترویج کرد، … مردم باید به کتابخوانی عادت کنند و کتاب وارد زندگی بشود. چندی پیش من دیدم که همین تلویزیون با بعضی از جوانان مصاحبه کرده بود و پرسیده بود که: آقا! شما کتاب می‌خوانید؟ پاسخ داده بودند که: نه، اصلا کتاب را جزو ضروریات زندگی نمی‌دانند.

بهره‌گیری بهینه از عامل زمان

افرادی که کار روزانه دارند اداری، کاسب، روستایی، کشاورز و امثال اینها اگر مثلا شب یا بین روز به خانه می‌آیند، بخشی از زمان را ولو نیم ساعت برای کتاب خواندن بگذراند، چه قدرکتابها را در همین نیم ساعت‌ها می‌شود خواند. بنده خودم دوره‌های بیست و چند جلدی کتابها را در همین فاصله‌های ده دقیقه، بیست دقیقه، یک ربع ساعت، خوانده ام! … شاید من از صدها جلد کتاب همین طور در این فاصله های کوتاه استفاده کرده باشم. بسیاری راهم می‌شناسم که این طور هستند …. من یک دوره کتاب … هشت جلدی را … در اتوبوس مطالعه کردم! این بایستی یک سیره و سنت رایجی بین مردم ما بشود که کتاب را بخوانند و به بچه هایشان یاد بدهند. خانم‌ها در خانه ها کتاب بخوانند و معلومات را فرا بگیرند.

خوب خواندن کتاب، و کتاب خوب خواندن

کتابخوانی چیزی است که برای یک ملت، فریضه و لازم است. آن مردمی که اهل کتاب خواندن باشند، از لحاظ معلومات انس نداشته باشند، تفاوت می کنند. خوشبختانه کتاب زیاد هست و کتابهای زیادی چاپ می‌شود. نمی‌خواهم عرض بکنم که همه آنچه که چاپ می‌شود، کتابهای خوب و مفیدی است؛ نه، ای بسا کتابی چاپ می‌شود و به بازار هم می‌آید، اما کتاب مفیدی نیست؛ یک کتاب بی‌فایده وعاطل و باطلی است و کسی از آن استفاده‌ای نخواهد کرد و ای بسا کتابی که چاپ می‌شود و به بازار هم می آید و مضر است؛ نه این که فایده ندارد؛ بلکه ضرر هم دارد! الان ما در بازار کتاب کشور، چنین کتاب‌هایی را داریم و اینها در دسترس مردم هم هستند! اینها بخش کمی از کتاب‌های چاپ شده هستند. اکثر آنچه که چاپ می شود، چه از جهات علمی، چه از جهات فرهنگی، چه از جهات دینی، چه از لحاظ معارف گوناگون اسلامی، چه از لحاظ ادبی وهنری، مفید است. معارفی که درکتاب‌ها هست، مردم ما از آنهابی‌نیاز نیستند؛ باید این کتاب‌ها را بخوانند. انس با کتاب، چیز بسیار با ارزشی است و من خواهش می‌کنم که … همه و همه … باکتاب انس پیدا کنند.